از آن حرفهایی که نمیشود گفت، نمیتوان گفت، اصلاً نباید گفت.
از آنهایی که شنیدنشان، سختتر از بیانشان است.
از آن حرفهای مگو که نه زبانی برای خواندن دارند و نه اندیشهای برای دانستن.
از آنهایی که باید شامگاهان، با چشمانی خسته و خونین، سیگاری بر لب، ناامید و آرام، بنشینی و بر زبان نیاوری.
در تنهایی خود، مجهول بمانی؛ در عظمت بیکسی خود هیچ نیابی و بار سنگین این خاموشی را، به تنهایی به دوش بکشی،
مبادا که حرمت و قداست سکوت، با حقارت واژه، به تباهی گراید و خدشهدار شود... .