زنی به اسم «بِرِندا» که همسرش به خاطر زن زیباتری رهاش کرده، از خشم، دو تا بچه هاش رو به رودخونه ای خروشان می اندازه و در لحظه پشیمون می شه اما دیره و بچه ها غرق شدن. او در حالی که اشک می ریخت خودشم غرق می کنه بلکه از این غم تحمل ناشدنی فارغ بشه.
‏توی دروازه ی دنیای مردگان براش شرط می ذارن تا زمانی که جنازه ی بچه هاش رو از رودخونه پیدا نکرده اجازه ی ورود به دنیای پس از مرگ رو نداره. بِرندا که نه زنده اس و نه مُرده، با اشک های بی پایانش به همه ی رودخونه ها و دریاها میره تا اثری از بچه هاش پیدا کنه اما هیچ نمی یابه.
‏برندا اونقدر اشک می ریزه که به «لا یورونا» یا همون «زن گریان» مشهور می شه. برای همیشه اجازه ی عبور از دروازه ی میان دنیای زندگان و مردگان رو پیدا نمی کنه و شب ها و روزها در نزدیک برکه ها و رودها ناله می کنه. بعضیا می گن لا یورونا اندازه ی همه نهرها و رودها و دریاها گریه کرده.
‏در مورد لا یورونا، زنی که میون دنیای زندگان و مردگان گیر کرده ترانه های سوزناک فراوانی نوشته شده. از ناله هاش وقتی فرزندانش رو صدا می زنه. داستان های ترسناک هم در موردش روایت می شه. اینکه بچه های بازیگوشی که بدون اجازه از خونه بیرون برن رو می دزده و غرق می کنه تا بچه هاش تنها نمونن.